معنی تقویت رادیویی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
تقویت. [ت َ وِ ی َ] (ع مص) تقویه. استواری و زورآوری و قوت و استحکام و پشتی و یاری و امداد و اعتماد و تسلی و دلاسایی. (ناظم الاطباء). نیرومند کردن. نیرو دادن. نیرو بخشیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توانایی دادن و توانا کردن:
بی تربیت طبیب رنجورم
بی تقویت علاج بیمارم.
مسعودسعد.
جان را و مغز را ز گل و باده قوتست
شاید کنون که تقویت مغز وجان کنی.
مسعودسعد.
آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و تقویت مظلومان... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه).
خاقانیا به تقویت دوست دل مبند
وز غصه ٔ نکایت دشمن جگر مسوز.
خاقانی.
مسلمان به صدق آمین بگوئید
که آمین تقویت باشد دعا را.
سعدی.
رجوع به تقویه و ترکیبهای این کلمه شود.
تقویت کردن
تقویت کردن. [ت َ وِ ی َ ک َ دَ] (مص مرکب) نیرو دادن. توانا کردن. قدرت دادن: خلقی به تعصب بر وی گرد آمدند و تقویت کردند. (گلستان).
گر تقویت کنی ز ملک بگذرد بشر
ور تربیت کنی به ثریا رسد ثری.
سعدی.
رجوع به تقویت و دیگر ترکیبهای آن شود.
تقویت داری
تقویت داری. [ت َ وِ ی َ] (حامص مرکب) نیرومند داشتن. توانا و زورمند داشتن:
نصرت این را به تربیت کاری
فلک آنرا به تقویت داری.
نظامی.
رجوع به تقویت و دیگر ترکیبهای آن شود.
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Funken, Radio (n), Rundfunk (m)
فرهنگ معین
(تَ یَ) [ع. تقویه] (مص م.) نیرو دادن.
فرهنگ عمید
قوه دادن، نیرو دادن، توانایی دادن، توانا کردن، نیرومند ساختن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
توا نبخشی، نیرو بخشی، نیروبخشی
مترادف و متضاد زبان فارسی
استحکام، استوارسازی، پشتیبانی، تحکیم تشدید، تشیید، نیرودهی، نیرومندی، تایید، ترهیب،
(متضاد) تضعیف، شقی
فرهنگ فارسی هوشیار
استواری و قدرت و استحکام نیرو دادن و نیرو بخشیدن
معادل ابجد
1157